نتایج جستجو برای عبارت :

غزل) جرقّۀ یاد تو

بردار از مقابل چشمم نقاب را بیرون کش از جوانب قلبم حجاب را   امشب برای یوسُف تُرکت دعا بکن تا بی خیال تو به سر آریم خواب را   آن جرعه ها که جرئت لذّت نمی دهند پژمرده اند رونق باغ شباب را   مهمان بکن مرا تو به یک کاسه شیر داغ این بادۀ من است، چه خواهم شراب را؟   تا می پرد جرقّۀ یادتو از سرم می سوزد عصر سیطرۀ التهاب را   بر آتش ترم بفشان آب سوخته یعنی نشان حرارت لعل مذاب را   طی شد هزاره های مه آلود و عاقبت اینجا رسیده ام که بگیرم جواب را   گر قلّه بود
امید شمس‌آذر متخلّص به "شهسوار" در اردیبهشت سال 1366 در سلماس متولّد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ابن سینا و تحصیلات متوسّطه را در مدارس راهنمایی طالقانی، هنرستان شهید پناهی و دبیرستان امام خمینی(ره) گذرانید. بعد از گذراندن خدمت سربازی، در رشتۀ تاریخ از دانشگاه ارومیّه پذیرفته شده و در اردیبهشت سال 1398 از پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان "تأثیر حملۀ مغول در تحوّلات سبک شناختی هنری و ادبی در ایران" دفاع کرده و با نمرۀ 18/85 و رتبۀ بسیار
زمانی که حالتان گرفته‌است، دمغ هستید، بی‌حوصله هستید، غمگین هستید یا مواردی شبیه به‌این‌ها چه‌کار می‌کنید؟ اگر کسی چنین وضعیتی داشته‌باشد و بیاید سراغ شما و کمک بخواهد، چه‌پیشنهادی برایش دارید؟ شاید پیشنهادهایی از جنس معنا و فکر و اندیشه باشند. مثلاً توصیه به‌ریشه‌یابی آن حس‌وحال و درک بی‌اهمیتی آن نسبت به‌گسترۀ هستی. راستی که اندیشیدن گاهی می‌تواند تأثیر خوب و عمیقی روی احوال انسان بگذارد. اما پیشنهادهای دیگری هم می‌توان داد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب و کار اینترنتی